جدول جو
جدول جو

معنی بال بریده - جستجوی لغت در جدول جو

بال بریده
(بُ دَ / دِ)
که بال وی قطع شد باشد. پرنده که بالش بریده باشند. بال کنده.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زبان بریده
تصویر زبان بریده
آنکه زبانش را بریده باشند، بی زبان، کنایه از خاموش، ساکت، کسی که حرف نزند و همیشه خاموش باشد، زبان بسته
فرهنگ فارسی عمید
(بُ دَ / دِ)
اقطع
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
خاموش. (آنندراج). خاموش و ساکت شده. (ناظم الاطباء). ملسون. (منتهی الارب) :
آویخته کی بدی ترازو
گرزانکه زبان بریده بودی.
خاقانی.
حالی که بهم رسیده گشتند
چون صبح زبان بریده گشتند.
نظامی (الحاقی).
زبان بریده بکنجی نشسته صم بکم
به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم.
سعدی.
کلک زبان بریدۀ حافظ به کس نگفت
با کس نگفت راز تو تا ترک سر نکرد.
حافظ.
، بجای نفرین بکار میرودبمعنی گنگ شده. لال شده مانند: زبانم لال (یا) زبانش لال:
هر بد که گفت دشمن در حق ما شنیدی
یارب که مدعی را بادا زبان بریده.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از پای بریده
تصویر پای بریده
آنکه پایش بریده است پا بریده اقطع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز بریدن
تصویر باز بریدن
قطع کردن، ترک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه زبانش را قطع کرده باشند، آنکه سخن نگوید و خاموش بماند خاموش زبان بسته ساکت صامت
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پای او را قطع کرده باشند. یا پا بریده بودن، ترک آمد و رفت کردن: پای فلانی از اینجا بریده
فرهنگ لغت هوشیار
زائو یا بچه ای که هنگام زایمان مرده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی